[اسم]

consistency

/kənˈsɪstənsi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ثبات یکپارچگی، انسجام

معادل ها در دیکشنری فارسی: یکدستی یکپارچگی قوام
approving
a remarkable degree of consistency
درجه قابل توجهی از ثبات
the consistency of measurement techniques
ثبات شیوه‌های اندازه‌گیری

2 درجه غلظت چگالی

  • 1.The sauce has the consistency of melted butter.
    1. این سس، درجه غلظت کره ذوب‌شده را دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان