[اسم]

consolation

/ˌkɑnsəˈleɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دلخوشی دلداری، دلگرمی، (شخص یا چیز) مایه ی تسلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تسلی دلجویی دلداری دلگرمی
مترادف و متضاد comfort solace
  • 1.Darren found Alexandra’s presence to be a consolation for his suffering.
    1. "درن" حضور "الکساندرا" را دلخوشی برای رنج خود یافت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان