[فعل]

to consolidate

/kənˈsɑːlɪdeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: consolidated] [گذشته: consolidated] [گذشته کامل: consolidated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ادغام کردن ادغام شدن، تلفیق کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ادغام کردن
  • 1.All the debts have been consolidated.
    1. تمام دیون با هم ادغام شده اند.
  • 2.consolidated accounts
    2. حساب های تلفیقی
  • 3.The two companies consolidated for greater efficiency.
    3. دو شرکت برای داشتن کارایی بیشتر با هم ادغام شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان