[قید]

consistently

/kənˈsɪstəntli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همواره همیشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیوسته همیشه وقت و بی‌وقت
مترادف و متضاد always inconsistently
  • 1.His movies are consistently thought-provoking.
    1. فیلم های او همیشه انسان را به فکر وا می دارد.
  • 2.The temperature must be maintained consistently at 75° centigrade.
    2. دمای محیط باید همواره در 75° سانتی گراد باقی بماند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان