Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نقض کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to contravene
/ˈkɑntrəˌvin/
فعل گذرا
[گذشته: contravened]
[گذشته: contravened]
[گذشته کامل: contravened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقض کردن
شکستن (قانون یا مقررات)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخطی کردن
زیر پا گذاشتن
مترادف و متضاد
break
contradict
oppose
violate
1.certain members of his Administration had contravened the law.
1. اعضای بخصوصی از دولت او قانون را نقض کرده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
contrasting
contrast
contrary wind
contrary to popular belief
contrary to
contravention
contreras
contretemps
contribute
contribute to a debate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان