[اسم]

contusion

/kənˈtuʒən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوفتگی کبودشدگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ضرب‌دیدگی کبودی
مترادف و متضاد bruise
  • 1.a dark contusion on his cheek was beginning to swell.
    1. کبودشدگی سیاهی بر روی گونه اش داشت شروع به متورم شدن می کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان