Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دوران نقاهت گذراندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to convalesce
/ˌkɑːnvəˈles/
فعل ناگذر
[گذشته: convalesced]
[گذشته: convalesced]
[گذشته کامل: convalesced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دوران نقاهت گذراندن
به تدریج سلامتی خود را بازیافتن
1.She is convalescing at home after her operation.
1. او بعد از جراحی دارد در خانه دوران نقاهت می گذراند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
contusion
contuse
controversially
controversial
controller
convalescence
convection oven
convene
convenience
convenience food
کلمات نزدیک
conurbation
conundrum
contusion
contuse
contumely
convalescence
convalescent
convection
convene
convenience
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان