Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سهولت
2 . وسیله رفاه و راحتی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
convenience
/kənˈviːn.jəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سهولت
راحتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آسودگی
راحتی
مترادف و متضاد
inconvenience
1.I like the convenience of living so close to the stores and supermarket.
1. من سهولت زندگی در نزدیکی فروشگاهها و سوپرمارکتها را دوست دارم.
2
وسیله رفاه و راحتی
تسهیلات (جمع)
مترادف و متضاد
appliance
1.Fortunately, the house has every modern convenience.
1. خوشبختانه، خانه تمام وسایل رفاهی را دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
convene
convection
convalescent
convalescence
convalesce
convenience food
convenience shop
convenience store
convenient
conveniently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان