Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همکاری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cooperate
/koʊˈɑpəˌreɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: cooperated]
[گذشته: cooperated]
[گذشته کامل: cooperated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همکاری کردن
همدستی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همکاری کردن
مترادف و متضاد
collaborate
1.The Spanish authorities cooperated with the British police in finding the terrorists.
1. مقامات اسپانیایی در پیدا کردن تروریست ها با پلیس بریتانیا همکاری کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
coop up
coop
coolly
cooling rack
cooling pillow
cooperation
cooperative
cooperatively
coordinate
coordinates
کلمات نزدیک
cooper
coop
coon
coolness
coolly
cooperation
cooperative
coordinate
coordinated
coordinates
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان