[اسم]

cooperation

/koʊˌɑp.əˈreɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 همکاری مشارکت

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعاون همیاری همکاری
  • 1.There's very little cooperation between the two countries.
    1. همکاری بسیار کمی بین دو کشور وجود دارد.
  • 2.They work in cooperation with other health care professionals.
    2. آنها با همکاری سایر متخصصان مراقبت های بهداشتی کار می کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان