Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به وجود آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to create
/kriːˈeɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: created]
[گذشته: created]
[گذشته کامل: created]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به وجود آوردن
ساختن، خلق کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آفریدن
ایجاد کردن
پدید آوردن
خلق کردن
به وجود آوردن
مترادف و متضاد
bring about
generate
make
destroy
dismantle
to create something
چیزی را به وجود آوردن
1. The project will create more than 500 jobs.
1. این پروژه بیش از پانصد (موقعیت) کار(ی) به وجود خواهد آورد.
2. Thomas Edison created numerous inventions.
2. "توماس ادیسون" اختراعات بیشماری به وجود آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
creased
crease
creamy soup
creamy
creamery
create a website
created
creation
creationism
creationist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان