[اسم]

cultivation

/ˌkʌltɪˈveɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زراعت کشت و کار، پرورش

معادل ها در دیکشنری فارسی: کاشت کشاورزی کشت
  • 1.cultivation of the land
    1. زراعت این زمین
  • 2.With the development of land cultivation, hunters and gatherers were able to settle in one place.
    2. با توسعه زراعت زمین، شکارچیان و گردآورندگان قادر بودند در یک مکان زندگی کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان