Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترویج دادن
2 . زراعت کردن
3 . (رابطه) برقرار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to cultivate
/ˈkʌltəˌveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: cultivated]
[گذشته: cultivated]
[گذشته کامل: cultivated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترویج دادن
توسعه دادن
مترادف و متضاد
improve
refine
1.The professionals had common interests that allowed them to cultivate a working relationship with each other.
1. آن افراد حرفهای علایق مشترکی داشتند که به آنها اجازه داد روابط کاری را بین یکدیگر ترویج دهند.
2
زراعت کردن
کشت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عمل آوردن
کاشتن
کشت کردن
مترادف و متضاد
grow
1.The land around here has never been cultivated.
1. در زمین اطراف اینجا هیچوقت زراعت [کشتوزرع] نشدهاست.
2.The people cultivate mainly rice.
2. مردم عمدتاً برنج کشت میکنند.
3
(رابطه) برقرار کردن
ایجاد کردن (دوستی)
1.He cultivated links with colleagues in other colleges.
1. او با همکاران در دیگر کالجها روابط برقرار کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
cult following
cult
culprit
culpable homicide
culpable
cultivated
cultivation
cultivator
cultural
cultural center
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان