Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تسکین دادن
2 . خفیف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to deaden
/ˈdedn/
فعل گذرا
[گذشته: deadened]
[گذشته: deadened]
[گذشته کامل: deadened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تسکین دادن
کاستن، کم کردن
مترادف و متضاد
dull
1.He was given drugs to deaden the pain.
1. به او دارو دادند تا دردش را تسکین دهند.
2
خفیف کردن
خفه کردن
1.The wood paneling in the rooms deadened any noise from outside.
1. پنلهای چوبی در اتاقها هر نوع صدایی از بیرون را خفه میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
deadbeat
dead-end job
dead-end
dead wood
dead set against something
deadening
deadhead
deadline
deadlock
deadly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان