[فعل]

to deaden

/ˈdedn/
فعل گذرا
[گذشته: deadened] [گذشته: deadened] [گذشته کامل: deadened]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تسکین دادن کاستن، کم کردن

مترادف و متضاد dull
  • 1.He was given drugs to deaden the pain.
    1. به او دارو دادند تا دردش را تسکین دهند.

2 خفیف کردن خفه کردن

  • 1.The wood paneling in the rooms deadened any noise from outside.
    1. پنل‌های چوبی در اتاق‌ها هر نوع صدایی از بیرون را خفه می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان