[فعل]

to deal with

/dil wɪð/
فعل گذرا
[گذشته: dealt with] [گذشته: dealt with] [گذشته کامل: dealt with]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رسیدگی کردن سروکله زدن با، پرداختن به

to deal with somebody
سروکله زدن با کسی
  • She's used to dealing with difficult customers.
    او به سروکله زدن با مشتری‌های بدقلق عادت دارد.
to deal with something
به چیزی رسیدگی کردن [پرداختن]
  • 1. I have no time to deal with this problem now.
    1. من الان وقت ندارم به این مشکل رسیدگی کنم.
  • 2. The first chapter of the book deals with letter writing.
    2. فصل اول این کتاب به نامه‌نویسی می‌پردازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان