Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ترک کردن
2 . فوت کردن
3 . راه افتادن (وسیله نقلیه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to depart
/dɪˈpɑrt/
فعل ناگذر
[گذشته: departed]
[گذشته: departed]
[گذشته کامل: departed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ترک کردن
formal
مترادف و متضاد
go
leave
take off
arrive
stay
1.We arrived in the village in the morning and departed that night.
1. ما صبح به روستا رسیدیم و شب (آنجا را) ترک کردیم.
2
فوت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وفات کردن
formal
مترادف و متضاد
pass away
live
1.Vera was reluctant to mention that her uncle had long since departed.
1. "ویرا" مایل نبود متذکر شود که عمویش مدتها پیش فوت کرده بود.
3
راه افتادن (وسیله نقلیه)
حرکت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راه افتادن
راهی شدن
رهسپار شدن
عزیمت کردن
مترادف و متضاد
arrive
1.Flights for Rome depart from Terminal 3.
1. پروازهای به مقصد رم از پایانه سه راه میافتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
deoxyribonucleic acid
deontology
deontic
deodorizer
deodorant
departed
department
department for education and skills
department store
departmental
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان