[صفت]

desperate

/ˈdes.pə.rət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more desperate] [حالت عالی: most desperate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناامیدانه عاجزانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناامید مستاصل مایوس
  • 1.They made a desperate appeal for help.
    1. آنها درخواستی عاجزانه برای کمک کردند.

2 شدید مبرم

A desperate need for food
نیازی شدید به غذا

3 درمانده بیچاره، مستأصل

معادل ها در دیکشنری فارسی: افتاده درمانده
  • 1.I had no money left and was desperate.
    1. من پولی نداشتم و درمانده شده بودم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان