[اسم]

disappointment

/dɪs.əˈpɔɪnt.mənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرخوردگی دلسردی، یاس

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرخوردگی
مترادف و متضاد despondency disillusionment satisfaction
  • 1.He is full of disappointment.
    1. او مملو از سرخوردگی [یاس] است.

2 مایه سرخوردگی مایه ناامیدی

مترادف و متضاد failure let-down success
  • 1.I've been a disappointment to my parents.
    1. من مایه سرخوردگی خانواده‌ام بوده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان