[فعل]

to dismount

/dɪsˈmaʊnt/
فعل ناگذر
[گذشته: dismounted] [گذشته: dismounted] [گذشته کامل: dismounted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پایین آمدن (از اسب، موتور یا دوچرخه) پیاده شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیاده شدن
formal
  • 1.She brought her horse to a halt and dismounted.
    1. او اسبش را متوقف کرد و از اسب پایین آمد.
  • 2.The cyclists were made to dismount and show their documents.
    2. دوچرخه‌سوارها مجبور شدند از دوچرخه خود پایین بیایند و مدارکشان را نشان دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان