Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرکشی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
disobedience
/ˌdɪsəˈbidiəns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرکشی
نافرمانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخطی
تمرد
یاغیگری
سرپیچی
سرکشی
نافرمانی
عصیان
مترادف و متضاد
obedience
1.he was scolded for his disobedience.
1. او بخاطر سرکشی اش سرزنش شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
disneyland
disney
dismount
dismissive
dismissed
disobedient
disobey
disorder
disordered
disorderly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان