Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تصفیه کردن
2 . تقطیر کردن
3 . استخراج کردن (مفاهیم اصلی یک کتاب و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to distill
/dɪˈstɪl/
فعل گذرا
[گذشته: distilled]
[گذشته: distilled]
[گذشته کامل: distilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تصفیه کردن
مترادف و متضاد
purify
refine
1.They managed to distill a small quantity of water.
1. آنها توانستند مقدار کمی از آب را تصفیه کنند.
2
تقطیر کردن
عرق گرفتن، عصاره گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقطیر کردن
3
استخراج کردن (مفاهیم اصلی یک کتاب و ...)
بیرون کشیدن
مترادف و متضاد
extract
1.Even though the professor's lectures are long and confusing, Brian can usually distill the main ideas from them.
1. با اینکه سخنرانیهای استاد خیلی طولانی و گیجکننده هستند، "برایان" معمولاً میتواند ایدههای اصلی را از آنها استخراج کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
distich
distasteful
distaste
distantly
distant
distinct
distinctive
distinctively
distort
distorted
کلمات نزدیک
distich
distended
distend
distasteful
distaste
distillation
distilled
distilled water
distillery
distinct
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان