[فعل]

to distill

/dɪˈstɪl/
فعل گذرا
[گذشته: distilled] [گذشته: distilled] [گذشته کامل: distilled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصفیه کردن

مترادف و متضاد purify refine
  • 1.They managed to distill a small quantity of water.
    1. آنها توانستند مقدار کمی از آب را تصفیه کنند.

2 تقطیر کردن عرق گرفتن، عصاره گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تقطیر کردن

3 استخراج کردن (مفاهیم اصلی یک کتاب و ...) بیرون کشیدن

مترادف و متضاد extract
  • 1.Even though the professor's lectures are long and confusing, Brian can usually distill the main ideas from them.
    1. با اینکه سخنرانی‌های استاد خیلی طولانی و گیج‌کننده هستند، "برایان" معمولاً می‌تواند ایده‌های اصلی را از آن‌ها استخراج کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان