Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ورم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to distend
/dɪˈstɛnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: distended]
[گذشته: distended]
[گذشته کامل: distended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ورم کردن
متورم شدن، منبسط شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس کردن
مترادف و متضاد
expand
swell
shrink
1.the abdomen has distended rapidly.
1. شکم به سرعت ورم کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
distasteful
distaste
distant relative
distant mountain range
distant
distended
distich
distill
distillation
distilled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان