[فعل]

to doze

/doʊz/
فعل ناگذر
[گذشته: dozed] [گذشته: dozed] [گذشته کامل: dozed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرت زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرت زدن
  • 1.My grandfather was dozing in his armchair.
    1. پدربزرگم داشت روی صندلی راحتی اش چرت می زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان