[فعل]

to doze off

/doʊz ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: dozed off] [گذشته: dozed off] [گذشته کامل: dozed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرت زدن بی‌اراده به خواب رفتن

informal
  • 1.I dozed off in front of the television.
    1. من جلوی تلویزیون چرت زدم [من جلوی تلویزیون (بی‌اراده) به خواب رفتم].
  • 2.The office was so hot I nearly dozed off at my desk.
    2. دفتر آن‌قدر گرم بود که نزدیک بود پشت میزم به خواب بروم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان