[صفت]

economical

/ˌɛkəˈnɑmɪkəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more economical] [حالت عالی: most economical]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مقرون‌به‌صرفه صرفه‌جو، صرفه‌جویانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: باصرفه مقرون به صرفه اقتصادی
approving
مترادف و متضاد cheap frugal inexpensive reasonable expensive uneconomical
  • 1.I find it economical to shop in the large supermarkets.
    1. من خرید کردن در سوپرمارکت‌های بزرگ را مقرون‌به‌صرفه یافتم.
  • 2.Marissa was praised for her economical management of the budget.
    2. از "مریسا" به‌خاطر مدیریت صرفه‌جویانه‌ بودجه تقدیر شد.
  • 3.The President made Congress aware of the need to be more economical.
    3. رئیس‌جمهور، مجلس را از نیاز به مقرون‌به‌صرفه‌تر بودن آگاه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان