[اسم]

effigy

/ˈefɪdʒi/
قابل شمارش
[جمع: effigies]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمثال تندیس، آدمک

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمثال
مترادف و متضاد likeness
  • 1.stone effigies in the church
    1. تمثال‌های سنگی در کلیسا
  • 2.The demonstrators burned a effigy of the president.
    2. تظاهرات‌کنندگان، آدمک آن رئیس جمهور را سوزاندند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان