[فعل]

to enquire

/ɪnˈkwaɪər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: enquired] [گذشته: enquired] [گذشته کامل: enquired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرسیدن سؤال کردن

formal
  • 1.He enquired her name.
    1. او نامش را پرسید.
  • 2.I called the station to enquire about train times.
    2. من به ایستگاه زنگ زدم تا راجع به ساعت قطارها بپرسم.

2 تحقیق کردن پرس‌وجو کردن

  • 1.A committee was appointed to enquire into the allegations.
    1. یک کمیته برای تحقیق کردن درباره اتهامات تعیین شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان