[اسم]

enterprise

/ˈentərpraɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرکت بنگاه، موسسه

state-owned enterprises
شرکت‌های دولتی

2 پروژه اقدام

3 خطرپذیری ریسک، پشتکار

  • 1.They showed a great deal of enterprise in setting up this project.
    1. آنها خطرپذیری زیادی در برپا کردن این پروژه نشان دادند.

4 ابتکار قریحه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتکار
approving
مترادف و متضاد initiative
  • 1.Many hotels are showing enterprise and imagination.
    1. بسیاری از هتل‌ها دارند ابتکار و خلاقیت نشان می‌دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان