[فعل]

to entertain

/ˌen.tərˈteɪn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: entertained] [گذشته: entertained] [گذشته کامل: entertained]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرگرم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پذیرایی کردن سرگرم کردن
مترادف و متضاد amuse cheer distract engage bore
  • 1.We hired a magician to entertain the children.
    1. یک شعبده باز استخدام کردیم تا بچه ها را سرگرم کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان