Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (به زمین) افتادن
2 . با شکست مواجه شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to fall down
/fɔl daʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: fell down]
[گذشته: fell down]
[گذشته کامل: fallen down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(به زمین) افتادن
زمین خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتادن
زمین خوردن
سرنگون شدن
کلهپا شدن
مترادف و متضاد
fall over
stumble
tumble down
get up
1.He stumbled and fell down.
1. او سکندری خورد و [به زمین] افتاد.
2.Our apple tree fell down in the storm
2. درخت سیب ما در طوفان به زمین افتاد.
2
با شکست مواجه شدن
شکست خوردن
1.And that's where the theory falls down.
1. و اینجاست که نظریه با شکست مواجه میشود.
2.Where do you think the plan falls down?
2. فکر میکنی برنامهها کجا با شکست مواجه شدند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
fall below
fall behind
fall back on
fall away
fall asleep
fall equinox
fall flat
fall for
fall guy
fall ill
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان