[فعل]

to fall for

/fɔl fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: fell for] [گذشته: fell for] [گذشته کامل: fallen for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خاطرخواه (کسی) شدن عاشق (کسی) شدن، شیفته (کسی) شدن

informal
  • 1.She fell for a tall, handsome Frenchman.
    1. او خاطرخواه یک مرد فرانسوی قدبلند و خوش‌قیافه شد.
  • 2.They fell for each other instantly.
    2. آنها بلافاصله عاشق همدیگر شدند.

2 گول (چیزی را) خوردن باور کردن

informal
  • 1.I can’t believe you fell for that old excuse!
    1. باورم نمی‌شود که گول آن بهانه قدیمی را خوردی!
  • 2.I'm surprised you fell for that trick.
    2. تعجب می‌کنم که آن حقه را باور کردی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان