[فعل]

to falter

/ˈfɔːltər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: faltered] [گذشته: faltered] [گذشته کامل: faltered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تزلزل پیدا کردن لغزیدن

مترادف و متضاد hesitate stumble waver
  • 1.The economy is beginning to falter.
    1. اقتصاد دارد شروع به لغزیدن می‌کند.
  • 2.The team’s performance faltered badly after the break.
    2. عملکرد تیم بعد از نیمه به طرز بدی تزلزل پیدا کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان