[اسم]

fiber

/ˈfaɪbər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فیبر

معادل ها در دیکشنری فارسی: لیف فیبر
  • 1.Dried fruits are especially high in fiber.
    1. میوه‌های خشک مخصوصا فیبر بالایی دارند.
  • 2.He has been advised to increase his fiber intake.
    2. به او توصیه‌شده که میزان مصرف فیبرش را بالا ببرد.

2 رشته تار، الیاف (جمع)، بافت

cotton fibers
الیاف پنبه
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان