[اسم]

fiasco

/fiˈæskoʊ/
قابل شمارش
[جمع: fiascoes]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکست مفتضحانه مایه آبروریزی، ناکامی

مترادف و متضاد disaster
  • 1.The party was a complete fiasco.
    1. مهمانی کاملا شکستی مفتضحانه بود.
  • 2.What a fiasco!
    2. عجب آبروریزی ای!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان