[اسم]

fiancée

/ˌfiːɑːnˈseɪ/
قابل شمارش

1 نامزد (مونث)

معادل ها در دیکشنری فارسی: نامزد
  • 1.Paul and his fiancée were there.
    1. "پال" و نامزدش آنجا بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان