Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صافی
2 . فیلتر (اینترنت)
3 . تصفیه کردن
4 . (آهسته) رد شدن
5 . گردش به چپ یا راست کردن (در تقاطع به علت ترافیک بودن مسیر مستقیم)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
filter
/ˈfɪltər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صافی
فیلتر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صافی
فیلتر
a coffee filter
صافی [فیلتر] قهوه
2
فیلتر (اینترنت)
[فعل]
to filter
/ˈfɪltər/
فعل گذرا
[گذشته: filtered]
[گذشته: filtered]
[گذشته کامل: filtered]
صرف فعل
3
تصفیه کردن
از صافی گذراندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پالودن
تصفیه کردن
صاف کردن
از صافی گذراندن
1.You need to filter the water before you drink it.
1. باید این آب را قبل از آشامیدن، تصفیه کنی [از صافی بگذرانی].
4
(آهسته) رد شدن
عبور کردن، (به آرامی) حرکت کردن
1.Sunlight filtered through the curtains.
1. نور آفتاب از میان پرده رد شد.
2.The doors opened and people started filtering through.
2. درها باز شدند و مردم به آرامی شروع به حرکت کردند.
5
گردش به چپ یا راست کردن (در تقاطع به علت ترافیک بودن مسیر مستقیم)
تصاویر
کلمات نزدیک
filmstrip
filmmaker
filming
film-maker
film-goer
filth
filthy
filtrate
fin
fin de siècle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان