Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ناخن (دست)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
fingernail
/ˈfɪŋ.gərˌneɪl/
قابل شمارش
1
ناخن (دست)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناخن
1.long fingernails
1. ناخنهای بلند
2.She had bright red fingernails.
2. او ناخنهای سرخ و براق داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
fingerboard
finger-pointing
finger-painting
finger in the pie
finger bowl
fingerprint
fingerprinting
fingertip
finicky
finish
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان