Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرخ شدن (از روی خشم، شرم، بیماری و...)
2 . سیفون توالت را کشیدن
3 . سرخشدگی (صورت از روی شرم و...)
4 . سیفون
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to flush
/flʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: flushed]
[گذشته: flushed]
[گذشته کامل: flushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرخ شدن (از روی خشم، شرم، بیماری و...)
1.He flushed with anger.
1. او از عصبانیت سرخ شد.
2.Susan flushed deeply and looked away.
2. "سوزان" بهشدت سرخ شد و رویش را برگرداند.
2
سیفون توالت را کشیدن
1.Remember to flush the toilet.
1. یادت باشد سیفون توالت را بکشی.
[اسم]
flush
/flʌʃ/
قابل شمارش
3
سرخشدگی (صورت از روی شرم و...)
4
سیفون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیفون
آبشویه
مترادف و متضاد
siphon
تصاویر
کلمات نزدیک
flurry
fluorine
fluoride
fluoridation
fluorescent light
flush one's money down a rat hole
flushed
fluster
flustered
flute
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان