[فعل]

to flush

/flʌʃ/
فعل ناگذر
[گذشته: flushed] [گذشته: flushed] [گذشته کامل: flushed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرخ شدن (از روی خشم، شرم، بیماری و...)

  • 1.He flushed with anger.
    1. او از عصبانیت سرخ شد.
  • 2.Susan flushed deeply and looked away.
    2. "سوزان" به‌شدت سرخ شد و رویش را برگرداند.

2 سیفون توالت را کشیدن

  • 1.Remember to flush the toilet.
    1. یادت باشد سیفون توالت را بکشی.
[اسم]

flush

/flʌʃ/
قابل شمارش

3 سرخ‌شدگی (صورت از روی شرم و...)

4 سیفون

معادل ها در دیکشنری فارسی: سیفون آبشویه
مترادف و متضاد siphon
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان