[اسم]

free market

/ˌfriː ˈmɑːrkɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازار آزاد

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازار آزاد
  • 1.She was a supporter of the free market economy.
    1. او حامی بازار آزاد اقتصادی بود.
  • 2.to compete in a free market
    2. رقابت کردن در بازار آزاد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان