[صفت]

fussy

/ˈfʌsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fussier] [حالت عالی: fussiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهانه‌گیر وسواسی، ایرادگیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: بهانه‌گیر وسواسی مشکل‌پسند
  • 1.Rob is fussy about his food.
    1. «راب» سر غذایش بهانه‌گیر [وسواسی] است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان