Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهانهگیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
fussy
/ˈfʌsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: fussier]
[حالت عالی: fussiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهانهگیر
وسواسی، ایرادگیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بهانهگیر
وسواسی
مشکلپسند
1.Rob is fussy about his food.
1. «راب» سر غذایش بهانهگیر [وسواسی] است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fussiness
fussily
fuss
fusion
fusillade
fustian
futile
futility
futon
futsal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان