Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . دور شدن
2 . به مسافرت رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to go away
/goʊ əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: went away]
[گذشته: went away]
[گذشته کامل: gone away]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دور شدن
از جایی رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور شدن
1.Go away and think about it, then let me know.
1. دور شو و درباره این فکر کن، بعد خبرش را به من بده.
2.Just go away!
2. فقط از اینجا برو!
2
به مسافرت رفتن
(برای تعطیلات) به جایی رفتن، سفر کردن
1.We went away for a second honeymoon.
1. برای ماه عسل دوم به مسافرت رفتیم.
to go away for (a time)
برای (مدتی) به مسافرت رفتن
They went away for a few days.
آنها برای چند روز به مسافرت رفتند.
to go away on business
به سفر کاری رفتن
I'm going away on business.
من دارم به سفر کاری میروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
go around
go ape
go along with
go ahead
go against
go away empty-handed
go back
go back on
go back over
go bad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان