Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کپه
2 . اتومبیل قراضه
3 . پر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
heap
/hip/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کپه
توده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده
خرمن
کپه
1.She left her clothes in a heap on the floor.
1. لباسهایش را کپهوار روی زمین رها کرد [لباسهایش را روی هم، روی زمین رها کرد].
2
اتومبیل قراضه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابوطیاره
مترادف و متضاد
jalopy
[فعل]
to heap
/hip/
فعل گذرا
[گذشته: heaped]
[گذشته: heaped]
[گذشته کامل: heaped]
صرف فعل
3
پر کردن
کپه کردن، تلنبار کردن، روی هم انباشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده کردن
کپه کردن
1.She heaped food onto my plate.
1. بشقابم را از غذا پر کرد [بشقابم را پر از غذا کرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
healthy economy
healthy appetite
healthy
healthily
healthful
heaped
hear
hear from
hear of
hear something second-hand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان