[فعل]

to hear of

/hˈɪɹ ʌv/
فعل ناگذر
[گذشته: heard of] [گذشته: heard of] [گذشته کامل: heard of]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خبردار شدن شنیدن، با خبر شدن، به گوش کسی خوردن

to hear of somebody/something
  • 1. I was so sorry to hear of your father's death.
    1. با خبردار شدن از مرگ پدرت، خیلی متاسف شدم.
  • 2. I've never heard of the place.
    2. هرگز (اسم) آن مکان به گوشم نخورده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان