Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمک کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to help out
/hɛlp aʊt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: helped out]
[گذشته: helped out]
[گذشته کامل: helped out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کمک کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
یاری دادن
یاری رساندن
یاری کردن
یاری کردن
مترادف و متضاد
aid
assist
succour
hinder
impede
1.He's always willing to help out.
1. او همیشه آماده کمک کردن است.
2.Sophia has been helping out in the shop this week.
2. در این هفته "سوفیا" در (اداره) مغازه کمک کردهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
help oneself
help desk
help charity
help
helmsman
helper
helpful
helpfully
helpfulness
helping
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان