Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مورخ
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
historian
/hɪˈstɔːriən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مورخ
تاریخدان، تاریخنگار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاریخدان
مورخ
تاریخنویس
1.His father was a famous historian.
1. پدر او یک مورخ مشهور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
histology
histogram
hiss
hispanic
his toes turned blue because of the extreme cold.
historic
historic event
historical
historical movie
historically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان