[اسم]

horse

/hɔːrs/
قابل شمارش

1 اسب

معادل ها در دیکشنری فارسی: اسب مرکب
مترادف و متضاد mount nag
  • 1.a horse and cart
    1. یک اسب و درشکه
  • 2.to ride a horse
    2. اسب سواری کردن
کاربرد واژه horse به معنای اسب
واژه horse به حیوانی گفته می شود که نسبتا بزرگ است، چهارپا و یال و دم دارد. از اسب ها برای سواری، کار و کشیدن کالسکه استفاده می کنند. مثلا:
"a horse and cart" (یک اسب و درشکه)
"to ride a horse" (اسب سواری کردن)
وقتی واژه horse به شکل the horses می آیند در حالت غیررسمی منظور "مسابقات اسب سواری" است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان