[اسم]

inclination

/ˌɪnkləˈneɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرایش تمایل، میل

مترادف و متضاد liking propensity tendency aversion dislike
  • 1.his political inclinations often got him into trouble.
    1. گرایشات سیاسی او، اغلب او را به دردسر می‌انداخت.
  • 2.my inborn inclination for things that can fly
    2. تمایل ذاتی من به چیزهایی که می‌توانند پرواز کنند
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان