[فعل]

to incline

/ɪnˈklaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: inclined] [گذشته: inclined] [گذشته کامل: inclined]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تمایل داشتن میل داشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تمایل داشتن گرایش داشتن
formal
  • 1.I incline to the view that we should take no action at this stage.
    1. من به این نظر تمایل دارم که نباید در این مرحله هیچ اقدامی انجام دهیم.
  • 2.Young people incline towards individualistic behavior.
    2. جوانان میل به رفتارهای فردگرایانه دارند.

2 خم کردن (سر به نشانه سلام یا موافقت)

  • 1.He inclined his head in acknowledgement.
    1. او به‌نشانه تأیید سرش را خم کرد.

3 شیب داشتن

  • 1.The land inclined gently towards the shore.
    1. (آن) زمین شیب نرمی به‌سمت ساحل داشت.
[اسم]

incline

/ɪnˈklaɪn/
قابل شمارش

4 شیب سراشیبی

formal
مترادف و متضاد slope
  • 1.a slight incline
    1. یک شیب کم [ملایم]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان