Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تمایل داشتن
2 . خم کردن (سر به نشانه سلام یا موافقت)
3 . شیب داشتن
4 . شیب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to incline
/ɪnˈklaɪn/
فعل گذرا
[گذشته: inclined]
[گذشته: inclined]
[گذشته کامل: inclined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمایل داشتن
میل داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمایل داشتن
گرایش داشتن
formal
1.I incline to the view that we should take no action at this stage.
1. من به این نظر تمایل دارم که نباید در این مرحله هیچ اقدامی انجام دهیم.
2.Young people incline towards individualistic behavior.
2. جوانان میل به رفتارهای فردگرایانه دارند.
2
خم کردن (سر به نشانه سلام یا موافقت)
1.He inclined his head in acknowledgement.
1. او بهنشانه تأیید سرش را خم کرد.
3
شیب داشتن
1.The land inclined gently towards the shore.
1. (آن) زمین شیب نرمی بهسمت ساحل داشت.
[اسم]
incline
/ɪnˈklaɪn/
قابل شمارش
4
شیب
سراشیبی
formal
مترادف و متضاد
slope
1.a slight incline
1. یک شیب کم [ملایم]
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
incisure
incisura
incisor
incisive
incinerate
inclined
include
inclusive
incoherent
incoherently
کلمات نزدیک
inclination
inclement
incivility
incitement
incite
inclined
include
included
including
inclusion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان