Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرباز پیادهنظام
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
infantryman
/ˈɪnfəntrimən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرباز پیادهنظام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرباز پیاده
تصاویر
کلمات نزدیک
infantry
infantile
infanticide
infant school
infant formula
infarction
infatuated
infatuation
infect
infected
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان