Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیمار کردن
2 . ویروسی کردن (کامپیوتر)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to infect
/ɪnˈfekt/
فعل گذرا
[گذشته: infected]
[گذشته: infected]
[گذشته کامل: infected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیمار کردن
آلوده کردن
1.It is not possible to infect another person through kissing.
1. ممکن نیست که از طریق بوسیدن، فرد دیگری را بیمار کرد.
people infected with HIV
افراد مبتلا به ایدز
2
ویروسی کردن (کامپیوتر)
تصاویر
کلمات نزدیک
infatuation
infatuated
infarction
infantryman
infantry
infected
infection
infectious
infectious disease
infer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان